آنارشیسم و مارکسیسم، از وعده تا واقعیت
نادر احمدی
پنجشنبه، 2012/10/04
مقدمه: شاید بتوان گفت که مهمترین ایرادی که به جریانات منتقد نظام سرمایه داری و طبقاتی وارد است این است که آنان ماهیت انسان را در تحلیل های خود نادیده می گیرند و فراموش می کنند که انسان نیز یک حیوان مانند دیگر حیوانات است و در جامعه بشری قانون تنازع برای بقا حاکم است و انسان ها که در عالم تئوری بافی مکتب های فکری، متحد همدیگر هستند اما در دنیای واقعی دشمن و رقیب همدیگر هستند و نسبت به سرنوشت همدیگر بی تفاوت هستند و شاهد این مدعا حاکمیت نظام سرمایه داری در جهان است که توسط انسانها ایجاد شده است و هر نوع تلاش برای گریز از نظام سرمایه داری در کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی سابق به جای اصلاح خود، در نهایت منجر به شکست و بازگشت به نظام سرمایه داری شده است. نظام سرمایه داری یک نظام جنگلی است که با ماهیت انسان تطابق دارد و ناتوانی مارکسیست ها و آنارشیست ها برای تحقق وعده های خود، دلیل دیگری بر این مدعا است که بافته های فکری آنان با ماهیت انسان تطابق ندارد و این نوع تخیلات فکری مارکسیستی و آنارشیستی بخشی از فرهنگ سرمایه داری برای قابل تحمل کردن شرایط موجود و دلخوش شدن به آینده ای است که هیچگاه نخوهد آمد!! در نتیجه ناتوانی مخالفان نظام سرمایه داری در تحقق وعده های خود، آنان به بخشی از نظام سرمایه داری تبدیل شده اند که نقش تسکین رنج و عقده گشایی را بازی می کنند تا کلیت نظام مصون بماند.
در فرهنگ تقدسگرایی و بت سازی و بت پرستی ایرانی که که در نگرش به دنیا فقط دو رنگ سیاه و سفید وجود دارد و همیشه کسانی که مورد انتقاد قرار می گیرند افراد منتقد را خصم و دشمن تلقی می کنند ( و البته در فرهنگ مخرب ایرانی بطور نسبی این امر حقیقت دارد و انتقادات همیشه در جهت تخریب است!) حتمأ انتقاد من از مارکسیسم و آنارشیسم خصمانه تلقی می شود اما واقعیت این است که بدون یک انتقاد بی رحمانه ولی صادقان عیوب یک جریان فکری هیچگاه اصلاح نخواهد شد و این عیوب تا ثریا کج می روند ( خشت کج چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج!) و بر این اساس است که من با وجودیکه خیلی از اصول فکری آنارشیست ها را درست می دانم اما آنان نیز مقدس و از عیب مبرا نیستند! و باید عیوب آنان نیز مطرح و مورد انتقاد و بررسی قرار بگیرند.
شاید مهمترین ویژگی مکتب فکری آنارشیسم نفی هر نوع تشکیلات سیاسی و دولتی باشد و به همان اندازه ای که مارکس و مقلدین او بر اهمیت حزب و دیکتاتوری احزاب مارکسیستی با چماق طبقه کارگر تکیه می کنند آنارشیستها بر اهمیت آزادی فردی و سیاسی برای تمام انسان ها و خطر احزاب مارکسیست برای برای طبقه کارگر و جامعه سوسیالیستی پافشاری می کنند. در واقع اصول سازماندهی تشکیلاتهای مارکسیستی یک اصول میلیتاریستی- بورژوایی و قرون وسطایی است که بر محور کیش شخصیت و خود پرستی بنا شده است. از نظر آنارشیستها، هر نوع تشکیلات و حزب و دولت مظاهر تمرکز قدرتی هستند که مردم آن را به دشمنان خود تفویض می کنند اما مردم خود قادر به کنترل عملکرد دولت ها و ممانعت از سوء استفاده از قدرت توسط دولتمردان نیستند. رهبران حزبی و دولتی با در دست داشتن اتوریته و سابقه تشکیلاتی و تبلیغاتی قادرند و همیشه تلاش می کنند تا نتیجه انتخابات را از قبل تعیین کنند و در حالیکه در دولتهای بورژوائی هر کاندیدا حق دارد فقط دو بار برای ریاست جمهوری کاندیدا شود اما در احزاب و دولتهای مارکسیستی، کاندیداتوری برای این پست نامحدود و موروثی است و رهبران دولتی، فرزندان خود را نیز به جانشینی خود می گمارند! احزاب مارکسیستی با اشاعه کیش شخصیت؛ دگماتیسم؛ تعصب و خودمحوری تلاش می کنند تا هواداران خود را افرادی مطیع و تابع اشرافیت حزبی پرورش دهند و آنان را به موجوداتی وابسته و دنباله رو و فرصت طلب تبدیل کنند! این احزاب بر خلاف تبلیغات دروغین خود برای طبقه کارگر و بقیه مردم هیچ ارزشی قائل نیستند زیرا آنها از هم اکنون بدون مراجعه به افکار عمومی و کسب موافقت اکثریت مردم، خود را تنها صاحب و وارث حکومت می دانند! از آنجا که مارکسیسم یک نظام سرمایه داری دولتی اما متمرکز و توتالیتر است و قادر نیست تا با نظام سرمایه داری بازار آزاد رقابت کند با اعمال دیکتاتوری عریان و تفویض تصمیمگیری برای سرنوشت مردم به خود، حاکمیت مطلق حزب حاکم و بی حقوقی کارگران و زحمتکشان را حتمی و تضمین می کند! مارکسیستها در وصف خود می گویند که آنها مبلغ سوسیالیسم علمی هستند اما دیدگاه به اصطلاح علمی آنها دیدگاهی راکد و تغییر ناپذیر است و از نظر آنها آنچه را که مارکس و لنین در صد سال پیش گفته اند نه تنها برای دوران مارکس بلکه برای دوران ما و حتی هزاران سال آینده و برای ابدیت نیز صادق است! یک مارکسیست لنینیست هیچگاه از مارکس و لنین انتقاد نمی کند و آنان را مقدس و خطا ناپذیر می داند همانطور که مسلمانان پیامبر و امامان را مقدس رو خطا ناپذیر می دانند! بدین ترتیب مذهب سیاسی مارکسیسم - لنینیسم با مطلق کردن دست یابی به حکومت، خود را از محتوای انسانی و اومانیستی تهی میکند. مارکسیسم روح جهانی است که در آن روحی نمانده است، مارکسیسم روح قدرت طلبان سیاسی است!
مارکسیستها تا زمانی که خودشان در اپوزیسیون هستند در این نظر که دولت ابزار ستم طبقه حاکم بر طبقه محکوم است با آنارشیستها همنظر هستند ولی مدعی هستند که اگر خودشان حکومت را در دست بگیرند و با نام کارگران دیکتاتوری لجام گسیخته خود را با کمک ارتش و پلیس بر کارگران و زحمتکشان تحمیل کنند ستم طبقاتی بر کارگران رفع خواهد شد و البته بر اساس خیالپردازیهای تئوریک آنها دولت آنها باید بتدریج خود را تضعیف کند اما در پراتیک و تمام تجربه های تا کنونی، هیچ دولت مارکسیستی نه تنها خود را تضعیف نکرده بلکه پیوسته و تا زمان سرنگونی خود، بر قدرت سرکوبگری خود و اعمال کنترل خود بر زندگی مردم افزوده است! فرهنگ مطلق اندیشی و خود خواهی و خود محوری و جدال درونی برای کسب سهم بیشتر از قدرت سیاسی که عارضه جامعه سرمایه داری می باشد با ایدئولژی توتالیتاریسم مارکسیستی در وجود احزاب مارکسیستی تلفیق شده است و خود را در قالب انشعابات پی در پی در این احزاب بروز می دهد.
موضوع مهم این است که در حالیکه مارکسیستها خواهان ایجاد سوسیالیسم دولتی از طریق تسخیر حاکمیت توسط احزاب مارکسیستی می باشند اما آنارشیستها خواهان اداره مستقیم و بلاواسطه جامعه توسط کارگران می باشند و نقش حزب در تشکیل دولت را نفی می کنند. همانطور که تجارب تاریخی تا کنون نشان داده است با تمرکز قدرت کارگران و مردم در دست رهبران حزبی و دولتی ، آنها همیشه این قدرت واگذار شده را در جهت تأمین منافع خود و ماشین دولتی که خود جزئی از آن هستند بکار می برند و تمام کسانی که عضو حزب و یا دولت هستند به عنوان جزئی از این ماشین سیاسی- اجتماعی دارای منافع واحدی می شوند و بدینترتیب آنها با دفاع از دولت از منافع خود در برابر دیگران دفاع می کنند و در چنین شرایطی حزب و دولت به ابزاری در دست اشرافیت حزبی تبدیل می شود تا منافع خود را تأمین کنند و بدین ترتیب یک طبقه بوروکرات دولتی شکل می گیرد که به هیچوجه حاضر نیست تا جایگاه خود را به دیگران واگذار کند. بدینترتیب مارکسیستها قدرت سیاسی کارگران را از آنان گرفته و به خود واگذار می کنند و چون خود را نماینده کارگران قلمداد می کنند برای خود این حق را قائل می شوند تا بجای آنان تصمیم بگیرند! مارکسیستها این سوآل ساده را بی جواب می گذارند که چرا آنان تعیین سرنوشت کارگران را به خود کارگران واگذار نمیکنند؟ کارگران هیچگاه نگفته اند که به نماینده و قیم نیاز دارند!
آنارشیسم در زبان سیاسی به معنای نظامی اجتماعی و سیاسی بدون دولت، یا به طور کلی جامعهای فاقد هرگونه ساختار طبقاتی یا حکومتی است.آنارشی مشتق از واژهٔ یونانی آنارکو به معنای 'بدون رئیس' است. از اندیشمندان برجستهٔ آنارشیست میتوان از ویلیام گادوین، ماکس استیرنر، لئون تولستوی، پیر ژوزف پرودون، میخائیل باکونین، پطر کروپوتکین و اخیراً متفکران آزادی طلب و محافظه کاری با گرایش آنارشیستی مانند هانس هرمان هوپ و موری روثبارد نام برد. فلاسفه و نویسندگان مطرح این مکتب : میخائیل باکونین , پطر کروپوتکین , ویلیام گادوین , اریکو مالاتستا , پیر ژوزف پرودون , نوام چامسکی , ماری بوخین ، اما گلدمن ، جرج وودکاک پیتر مارشال و مبارزین آنارشیست : بونونتورا دوروتی ، امیلیو زاپاتا را می توان نام برد.
اما از طرف دیگر این سؤآل پیش می آید که چرا آنارشیسم تا کنون قادر به ایجاد هیچ تغییر ملموس سیاسی یا اجتماعی در هیچ کجای دنیا نبوده است؟ تفکر انارشیستی نیز در برخورد با مسئله سازماندهی، دولت و حزب مانند برخورد مذهبی های ارتدکس به وسائل ارتباط جمعی است زیرا همانطور که مذهبی ها وسائل ارتباط جمعی را تحریم کرده اند آنارشیست ها نیز با تحریم هر نوع تشکیلات، خود را از امکان بهره گیری از قدرت تشکیلات برای ایجاد تغییرات مورد نظرشان محروم کرده اند!!
شکی نیست که تمرکز قدرت در دست الیگارشی احزاب و سازمان ها و دولت های حاکم ابزاری است که همیشه بر علیه منافع مردم از آن استفاده شده است. اما از چاقو هم می توان در آشپزخانه استفاده کرد و هم می توان با آن آدم ها را کشت و ما باید یاد بگیریم که ضمن ممانعت از آدمکشی از چاقو برای رفاه خودمان استفاده کنیم و باید از امکان سازماندهی مردم استفاده کرد ضمن آنکه مانع سوء استفاده از قدرت تشکیلات شد. اما جالبترین خصلت آنارشیسم این است که جمع اضداد است بدین معنی که هم آنارشیست طرفدار نظام سرمایه داری وجود دارد و هم آنارشیست سوسیالیست و ضد نظام سرمایه داری وجود دارد! هم آنارشیست مذهبی وجود دارد و هم آنارشیست آته ایست!! سازماندهی مارکسیستی ماهیتأ و همیشه به یک ابزار سرکوب و کشتن آزادی تبدیل می شود اما برای نمونه زاپاتیست های مکزیک تشکیلات خود را طور دیگری سازماندهی کرده اند. بر اساس مصوبات درونی، رهبری زایاتیست ها شورائی و چرخشی است. و رهبران زاپاتیست ها حق داشتن ثروت و دارائی شخصی را ندارند و نباید مقام دولتی قبول کنند، نیرو های مسلح زاپاتیست حق دخالت در مسائل غیر نظامی و قانونگذاری را ندارند و در زمان انتخابات باید شهرها و روستاها را ترک کنند.
آنارشیست ها نیز همانطور که مارکسیست ها تلاش می کنند تا تمام امور را از کانال وجود و تسلط دولت و حزب خودشان مورد توجه قرار دهند از توجه به نقش فعال و ضروری مردم در کنترل دولت قافل می مانند!! و تمام نقش مقابله با قدرت دولتی را به خودشان محدود می کنند!! بدون شک منافع مردم و دولت حاکم در تضاد قرار دارند و هرچه که دولت مرکزی ضعیف تر باشد قدرت مردم برای اداره امور خودشان افزایش می یابد و از این نظر در یک جامعه مارکسیستی که در آن دولت قدرت مطلق را دارد مردم در تأثیر بر اداره امور جامعه مطلقأ فاقد قدرت هستند و آنارشیست ها باید در تبلیغات خود تمام تلاش خود را صرف دخبل کردن مردم برای اداره امور خویش و تضعیف دولتها بکنند. بدینطریق می توان درک کرد که در حالیکه در تعدادی از کشورهای اروپایی سیستم فدرال بخوبی کار می کند اما مارکسیست ها شدیدأ مخالف آن هستند زیرا نگران کاهش قدرت خودکامگی خودشان هستند!!!
تخیلی و غیر واقعی بودن آنارشیسم تا آنجا است که حتا خودشان نیز به آن اعتراف می کنند و "پیتر مارشال" کتابی در مورد تاریخ آنارشیسم نوشته است که اسم آن چنین اشت: " دیماندینگ ایمپاسیبل" که معنی آن می شود: " خواسته غیر ممکن" !! جامعه آنارشیستی مدینه فاضله ای است که با توجه به ماهیت بشریت حتا تصور آن هم مشکل است!!! البته این بدین معنی نیست که ما باید شرایط موجود را بپذیریم بلکه برعکس این حقایق اثبات می کند که ما راه دشواری را در پیش داریم و طبقه کارگر رابین هود نیست!!
بدون شک آنطور که تاکنون تجربه در کشورهایی که مارکسیست ها در آنجا حاکم شده اند نشان می دهد سوسیالیسم مارکسیستی، عامه مردم را به گله های گوسفندی تبدیل می کند که برای جزئیترین بخش زندگیشان باید از دستورات دولت و حزب حاکم مارکسیستی مطابعت کنند و در مقابل آنارشیست ها برای اداره امور یک جامعه بدون دولت نه تنها آمادگی ندارند بلکه اصولأ فاقد هر گونه چشم انداز روشنی برای زمان حال و آینده می باشند. آنارشیسم نیز مانند مارکسیسم یک مذهب سیاسی است که هیچ تأثیری در زندگی کنونی پیروانش ندارد و اصولأ اگر در آنارشیسم، اصول مدونی وجود داشته باشد این اصول راهنمای زندگی سیاسی و اجتماعی کنونی پیروانش نیست و فقط انگیزه ای است که هر چند گاه یکبار آنها را به خیابان ها بکشاند و ضمن درگیری با پلیس و شکستن شیشه های مغازه ها عقده های خود را از دست دولت ها خالی کنند!!و تا کنون آنارشیسم هیچ تأثیر مثبت دیگری در زندگی پیروانش نداشته است!! همانطور که اصول نظری مارکسیسم ( بطور مثال آنطور که در کتاب مانیفست توسط مارکس و انگلس فتوا داده شده است نه تنها توسط هواداران بلکه توسط مارکس و انگلس نیز رعایت و اجرا نشده است!؟) در زندگی روزمره مارکس و هوادارانش اجرا نشده است، آنارشیست ها نیز در پراتیک به اصول انارشیسم پایبند نیستند و آنرا اجرا نمی کنند! آنارشیست ها و مارکسیست ها مانند مسلمانانی هستند که خود را مسلمان می دانند اما در زندگی روزانه اصول اسلام را رعایت و اجرا نمی کنند!!
آنارشیست ها نیز مانند مارکس پرستان، به امامزاده طبقه کارگر دخیل بسته اند، اما تا کنون از این امامزاده در هیچ کجای جهان هیچ معجزه ای برنخاسته است و تمام اتحادیه های کارگری در ایران و سراسر جهان به ایزاری در دست الیگارشی کارگری و در نتیجه دولتهای حاکم تبدیل شده اند و در تمام تحولات جهانی طبقه کارگر لنگان لنگان در آخر صف با بی میلی خود را حرکت می دهد!
در واقع مارکسیستها نیز مانند آنارشیستها در تئوری خواهان حذف دولت و ایجاد جامعه بی طبقه هستند اما مارکسیستها برای گذار از سوسیالیسم دولتی به جامعه موعود بی طبقه چنان نقشی برای دولت قایل هستند که در صورت اجرا حتا از فاشیسم هیتلری نیز خطرناکتر خواهد بود و شاید حکومت استالین و پل پت نمونه دمکراتیک آن باشند! در واقع اگر ما مبحث دولت را نادیده بگیریم وجه اشتراک مارکسیست ها و آنارشیست ها آنقدر زیاد است که نمی توان بین آنان تفاوت قائل شد همانطور که در انترناسونال اول با هم بودند. در حالیکه مارکس پرستان دولت تمامیتخواه را تئوریزه کردند و تمام هدف خود را کسب قدرت سیاسی و حکومت کردن قرار دادند اما آنارشیست ها به پاسیفیسم و رابین هودیسم مقطعی پناه برند و خود را در مقابل تحولات اجتماعی از تأثیر گذاری معاف کردند.
بدون شک دیدگاه آنارشیسم داری نکات مثبت زیادی و بخصوص در نقد مارکسیسم می باشد اما یک دیدگاه اگر به یک نیروی اجتماعی مؤثر و تأثیر گذار تبدیل نشود فاقد ارزش است! و آنارشیسم نیز یک مدینه فاضله است که گویی فقط برای دلخوش کردن خوب است و نه بیشتر!!؟